در فراقت روز و شب از دیده گریانم هنوز
پیر شد روح جوان از درد بیمارم هنوز
کاش می شد گویمت ای مامن و ماوای من
تا سحر بهر وصالت چشم در راهم هنوز
گرچه از تنهائی و اندوه یاران خسته ام
با امید عشق تو با سربدارانم هنوز
ای امید اخرین و ای بهشت آرزو
بهر دیدار رخت در کوچه بازارم هنوز
لعل شیرین لبت را چون چشیدم در شفا
از برای یاریت در جمع یارانم هنوز
ای گل خوشبوی باغ احمدی
با شمیم عطر تو در سبزه زارانم هنوز
زهرا فراهانی
1387/10/1
صفحه قبل
صفحه بعد