Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


گفتم: شبى به مهدى، بردى دلم ز دستم
من منتظر براهت، شب تا سحر نشستم

گفتا:چکار بهتر از انتظار جانان
من راه وصل وصل خود را بر روى تو نبستم

گفتم: دلم ندارد بى تو قرار و آرام
من عقده ى دلم را امشب دگر گسستم

گفتا:حجاب وصلم باشد هواى نفست
گر نفس را شکستى، دستت رسد بدستم

گفتم: ببخش جرمم اى رحمت الهى
شرمنده تو بودم، شرمنده‏ى تو هستم

گفتا: هزار نوبت از جرم تو گذشتم
پرونده ى تو دیدم، چشمان خود ببستم

گفتم: که »هاشمى« را جز تو کسى نباشد
چون تیر از کمان هر آشنا بجستم

گفتا: مباش نومید از خانه‏ى امیدم
من کى دل محبّ شرمنده را شکستم؟

1388/11/29
صفحه قبل صفحه بعد