سیری کنم در شهر دل تا بنگرم جای تو را
سر بر کشم از آسمان بوسم کف پای تو را
اشکی به چشمم کن عطا تا شویمش از هر خطا
شاید ببینم لحظه ای رخسار زیبای تو را
از کاسه بیرونش کنم یکباره در خونش کشم
چشمی که می خواهد ز من غیر از تماشای تو را
این در خیال وصل حور آن در تمنای جنان
من از تو ای آرام جان دارم تمنای تورا
دل را به دستش می دهم جان را فدایش می کنم
باد ار به گوشم آورد یک لحظه آوای تو را
گردیده ام مایل به تو نادیده دل دادم به تو
زیرا که پیش از دیدنم دیدم تجلای تو را
1388/12/16
صفحه قبل
صفحه بعد