Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


عمری به گریه خواندم از سوز دل خدا را
شاید دمی ببینم آن روی دلربا را

از اصل خویش دوری بیگانه ای و کوری
ای دیده گر نبینی دلدار آشنا را

دوران زندگانی تا مرگ انتها یافت
دردا دمی ندیدیم آن حسن ابتدا را

ماهی که بر جمالش تاب نگاه ما نیست
آیا شود نوازد با یک نگاه ما را

رفتار ما گدایی قانون او کرامت
آری کرامت او سلطان کند گدا را

بالله که یار آید چون ماه رخ گشاید
ای طالبان دلدار دیدارتان گوارا

ای بی تو اوفتاده در کار ما گره ها
از آستین برون آر دست گره گشا را

تا چند راس جدت بر نوک نی درخشد
از دست نیزه داران بر گیر نیزه ها را

باز آ که دوستانت از اشک دیده عمری
پیوسته آب دادند گلهای کربلا را
سازگار
1388/12/16
صفحه قبل صفحه بعد