سبک
بیا! و گرنه در این انتظار خواهم مرد
اگر که بی تو بیاید بهار، خواهم مرد
به روی گونه ی من، اشک سالها جاری است
و زیر پای همین آبشار خواهم مرد
خبر رسید که تو با بهار می آیی
در انتظار تو من تا بهار خواهم مرد
نیامدی و خدا آگه است، من هر روز
به اشتیاق رُخَت، چند بار خواهم مرد
تمام زندگی من در این امید گذشت
که در رکاب تو با افتخار خواهم مرد
پدر که تیغ به کف رفت مژده داد که من
به روی اسب سپیدی، سوار، خواهم مرد
محسن محسن زاده
1389/4/29
صفحه قبل
صفحه بعد