Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


دل ز قید غمت ای دوست رها نتوان کرد
هست دردی غم عشقت، که دوا نتوان کرد

می توان دین و دل و عقل زکف داد ولی
رشته ی زلف تو از دست رها نتوان کرد

تا دل جام نشد، خون به لبانت نرسید
از تو بی خون جگر کام روا نتوان کرد

به ره کعبه به پا رو، به ره عشق به سر
زآن که طی مرحله ی عشق به پا نتوان کرد

چون نکو بنگری ای دل، دل و دلدار یکیست
آری از یکدگر این هر دو جدا نتوان کرد

اشک مظلوم کند خانه ی ظالم ویران
در ره سیل بلی، خانه بنا نتوان کرد


1389/9/6
صفحه قبل صفحه بعد