Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی

گفتم غروب جمعه تو از راه می رسی
عمرم در این قرار به سر شد نیامدی

تا خواستم به جاده ی وصل تو رو کنم
غفلت مرا رفیق سفر شد نیامدی

در مسجدیم و طاعت این ماه شغل ماست
بی قبله هر نماز به سر شد نیامدی

این نفس بد مرام مرا خوار و زار کرد
روز و شبم به لغو سپر شد نیامدی

رسوایی گدای تو از حد گذشته است
عمرم به هر گناه هدر شد نیامدی

از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدی
دیدی دلم به راه دگر شد نیامدی


خسران زده کسی است که از یار غافل است
بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی

از ما که منفعت نرسیده برای تو
هر چه ز ما رسیده ضرر شد نیامدی

گفتیم لا اقل سر افطار می رسی
دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی

احسان محسنی فر


1390/1/22
صفحه قبل صفحه بعد