Back Home

اشعار محمل

اشعار قاسم بن الحسن


آمد از خیمه همچو قرص قمر
آنکه آماده بهر پرواز است

اشتیاق است و ترس جاماندن
بند نعلین او را اگر باز است
---
کربلا با نسیم گلبرگش
رنگ و بوی گلاب می گیرد

حسنی زاده است٬ حق دارد
چهره اش را نقاب می گیرد
---
آخر او ماهپاره می باشد
مثل خورشید عرشه ی زین است

آن گلی که به چشم می آید
زودتر در نگاه گلچین است
---
قامت سبز و قد کوتاهش
بوی کامل ترین غزل دارد

اینکه شوق زبان زد عشق است
سیزده شیشه ی عسل دارد
---
جشن دامادی و بلوغش بود
که به تکلیف خود عمل می کرد

مثل یک غنچه زیر مرکبها
داشت خود را کمی بغل می کرد
---
سینه گاهش کمی تحمل داشت
آن هم از دست نعلها وا شد

معجزه پشت معجزه آمد
نونهالی شبیه طوبی شد

---
گر عمو را شکسته می خواند
گر کلامی به لب نمی آرد

در مسیر صدای بی حالش
استخوان مزاحمی دارد
---
قامت او کمی بزرگ شده است
یا عمو قامت خمی دارد؟!

رد پای کشیده ی او تا
وسط خیمه لاله می کارد

---
بر سر گیسوی پریشانش
رنگ خونابه نیست٬ رنگ حناست

آخر این نوجوان بی حجله
تازه داماد سیدالشهدا ست


علی اکبر لطیفیان

1389/9/20
صفحه قبل صفحه بعد