به زلفای سیاهت، ازخون حنا کشیدی
از بس که روی خاکا، تو دست و پا کشیدی
قد و بالات مثل بابات، عزیز من رشیده
اما ببین قامت من، از غم تو خمیده
تیر غم تو قاسم، تو دل من نشسته
به زیر نعل مرکب، سینه تو شکسته
کشته منو ماتم تو، مصیبتت عظیمه
دیدم به زیردست و پا، خیلی حالت وخیمه
89/9/20
صفحه قبل
صفحه بعد