این جوان کیست که گل صورت از او دزدیده است
سیزده بار زمین دور قدش گردیده است
رو به سر چشمه زیبایی و دریای وفا
ماه از اوست که این گونه به خود بالیده است
خاک پرسید که سر چشمه این نور کجاست
عشق انگشت نشان داد که او تابیده است
پیش او شور شهادت ز عسل شیرین تر
آسمان میوه ی احساس ز چشمش چیده است
گر چه هفتاد و دو لاله همه از ایل بهار
باغ سر سبر تر از او به جهان کی دیده است؟
اسب آرام رها کرد گلی را در خاک
کربلا دید که ماهی به زمین غلتیده است
حیدر منصوری
1389/9/20
صفحه قبل
صفحه بعد