Back Home

اشعار محمل

اشعار قاسم بن الحسن


این گل تر ز چه باغی است؟ که لب خشکیده است
نو شکفته است و به هر غنچه لبش، خندیده است

روبرو هم چو دو مصراع، دو ابرویش بین
شاه بیت است و حق از شعر حَسن، بگزیده است

دید چون مشتری اش، ماه شب چاردهم
سیزده بار زمین، دور قدش گردیده است

عازم بزم وصال است، و حَسن نیست دریغ!
تا که در حُسن ببیند، چه بساطی چیده است

سیزده آیه فقط سوره ی عمرش دارد
نام اخلاص براین سوره، وفا بخشیده است

حسرتِ پاش به چشمان رکاب است، هنوز
این نهالی است که بر سرو، قدش بالیده است

سینه شد مِجمر و اِسپند، ز دل، مادر ریخت
تا قیامت قد خود دید، کفن پوشیده است

گفت : شرمنده ی احسان عمویم، همه عمر
او که پیش از پسر خویش، مرا بوسیده است


تن چاکش به حرم بُرد عمو، عمه بِگفت
خشک، آن دست! که این لاله ی تر را چیده است

علی انسانی
دل سنگ آب شد، ص 300

89/9/20
صفحه قبل صفحه بعد