Back Home

اشعار محمل

اشعار قاسم بن الحسن


سینه ات را مادرانه هر نفس بوسیه ام
گیسوان انبرینت را به هم تابیده ام

سیزده سال است پای هر مناجات سحر
عطر و بوی مجتبی را از لبت بوئیده ام

استخوان های تنت با خاک صحرا شد یکی
ای گل یاس میان خاک و خون غلطیده ام

تا که دیدم جای نعل اسب روی صورتت
دست بر گیسو به دور پیکرت چرخیده ام

تار می بینم ز بس منزل به منزل در پی ات
دست های پینه دارم را به سر کوبیده ام

همدمی شد راس تو با محمل من رو برو
خون تازه از سرم می ریخت روی دیده ام
89/9/20
صفحه قبل صفحه بعد