Back Home

اشعار محمل

اشعار قاسم بن الحسن


ای گل چنان نسیم مرو از برابرم
لختی برابرم بخرام ای صنوبرم

دارد کتاب زندگی ات سیزده ورق
خواندم نوشته است ورق های آخرم

با آب آب خویش مرا آب کرده ای
جز اشک دیده ام ز کجا آب آورم

خواهد رکاب، پای تو بر چشم خود، دریغ!
پایت نمی رسد به رکاب ای دلاورم


با لعل خشک، بوسه به دستم زنی و من
می بوسمت به جای لبان برادرم

چون زودتر رسی ز عمو در کنار او
یک بوسة دگر دَهَمت بهر اکبرم

بردار لب ز دست عمو، سوخت دست من
باشم چنان سِپَند، مَنِه روی مِجمَرم


علی انسانی
دل سنگ آب شد، ص 299
1390/9/3
صفحه قبل صفحه بعد