کیست ماهی که چنین چهره بر افروخته است
وز عطش بر لب دریا جگرش سوخته است
سیزده ساله جوانی است که در عرصه عشق
قامت افراخته و چهره برافروخته است
قاسم است این پسر حُسن که خیاط ازل
جامه سرخ شهادت به برش دوخته است
از شرار عطش و تابش خورشید دریغ!
هم رخش هم جگرش هم دهنش سوخته است
این بود نیروی طوفنده که در کرببلا
بهر امداد برادر، حَسَن اندوخته است
قاسما آنچه «مؤید» به تو تقدیم کند
گوهر اشکی و شعری و دلی سوخته است
سید رضا مؤید
1390/9/3
صفحه قبل
صفحه بعد