Back Home

اشعار محمل

اشعار قاسم بن الحسن


گوهر یکتای عشق دُرّ یتیم حسن
خلعت زیبای عشق، کرد به بَر چون کفن

غَرّه ی غرّای او بود چو یک پاره ماه
قامت رعنای او شاخ گل نسترن

به یاری شاه عشق، خسرو جم جاه عشق
فکَند در راه عشق، دست و سر و جان و تن

به خون سر شد خضاب، صورت چون آفتاب
معنی حُسن المآب، عیان به وجه حَسَن

به باد بیداد رفت شاخ گل ارغوان
ز تیشه ی کین فتاد، ز ریشه سروِ چَمن

تا شده رنگین به خون، جعدسمن سای او
خورده بسی خون دل، نافه ی مُشک خُتَن

هُمای اوج ازَل، به دام قوم دَغَل
به کام گرگ اجل، یوسف گل پیرهن

به دور او بانوان، حلقه ی ماتم زدند
شاهد رخسار او، شمع دل انجمن

چوشمع در سوز و ساز، لاله ی باغ حسن
خداست دانای راز، ز سوز داغ حسن


غروی اصفهانی
دیوان کمپانی، 78
1390/9/3
صفحه قبل صفحه بعد