Back Home

اشعار محمل

اشعار قاسم بن الحسن


با آن که در ره است خطرها و بیم ها
سخت است بگذرم ز عسل ها، شمیم ها

‏اصلأ درست نیست بمانم در این قفس
‏در فصل سرخ پر زدن یا کریم ها

سخت است کار با پدر از دست داده ها
‏ای وای از شکستن قلب یتیم ها

یا اذن رفتنم بده یا جان من بگیر
‏تلخ است حرف «نه» ز دهان کریم ها

‏از آن چه قاسم تو به بازوش بسته است
‏افتاده ای به یاد مدینه، قدیم ها

‏من را ببخش نام تو را داد می زنم
‏قصدم نبود بشکند این جا حریم ها

اما تنم به زیر سم اسب نخ نماست
‏مانند فرش های قدیمی، گلیم ها

سوغات کربلا برای مدینه است
‏عطری که برده اند از تن این نسیم ها

حالا به نوجوان تو چون روز روشن است
‏معنای سایه های «بلا»ها، «عظیم»ها


جواد محمد زمانی
1390/9/10
صفحه قبل صفحه بعد