با آن که در ره است خطرها و بیم ها
سخت است بگذرم ز عسل ها، شمیم ها
اصلأ درست نیست بمانم در این قفس
در فصل سرخ پر زدن یا کریم ها
سخت است کار با پدر از دست داده ها
ای وای از شکستن قلب یتیم ها
یا اذن رفتنم بده یا جان من بگیر
تلخ است حرف «نه» ز دهان کریم ها
از آن چه قاسم تو به بازوش بسته است
افتاده ای به یاد مدینه، قدیم ها
من را ببخش نام تو را داد می زنم
قصدم نبود بشکند این جا حریم ها
اما تنم به زیر سم اسب نخ نماست
مانند فرش های قدیمی، گلیم ها
سوغات کربلا برای مدینه است
عطری که برده اند از تن این نسیم ها
حالا به نوجوان تو چون روز روشن است
معنای سایه های «بلا»ها، «عظیم»ها
جواد محمد زمانی
1390/9/10
صفحه قبل
صفحه بعد