Back Home

اشعار محمل

اشعار قاسم بن الحسن


لاله خشکی و از خون خودت تر شده ای
بی سبب نیست که این گونه معطر شده ای

دشت را از شرر داغ دلت سوزاندی
‏یک تنه باغی از آلاله پرپر شده ای

تنش تیغ و تنت کرب و بلا را لرزاند
‏زخمی صاعقه خنجر و حنجر شده ای

چه کنم با غم این سینه پامال شده
‏به خدا آینه پهلوی مادر شده ای

سنگ بر آینه ات خورده و تکثیر شده
مثل غم های دلم چند برابر شده ای

ماه داماد کفن پوش، هلالم کردی
‏شاخ شمشاد عمو قد صنوبر شده ای

این جماعت همه دنبال سرت آمده اند
چشم بر هم بزنی پیکر بی سر شده ای

دست و پا می زنی و من جگرم می سوزد
خیلی امروز شبیه علی اکبر شده



مصطفی متولی
1390/9/10
صفحه قبل صفحه بعد