زیباتر از همیشه در این کربلا شدی
دیدی دلم گرفته مرا مجتبی شدی
لک زد دلم برای عمو گفتنت بگو
لک زد دلم چرا چه شده بی صدا شدی
افتاده ای به خاک و پر از زخم گشته ای
افتاده ای به خاک و پر از رد پا شدی
از پای کوبی سم اسبان عجیب نیست
ای پاره ی دلم که چنین نخ نما شدی
دیروز شانه ات زدم امروز دیده ام
با پنجه های قاتل خود آشنا شدی
بر روی خاک مثل عمو قد کشیده ای؟
یا بس که تیغ خورده ای از زخم وا شدی
گفتم عصای پیری من بعد از اکبری
اما از این شکسته ی تنها جدا شدی
1391/8/16
صفحه قبل
صفحه بعد