Back Home

اشعار محمل

اشعار قاسم بن الحسن


وقتی چشید شربت احلی من العسل
نوشید جرعه جرعه بلا را بغل بغل

آنسان که خواست زیر سم اسب خُرد شد
گویی مجاب شد ز تماشای او اجل

آن آرزو که داشت به راهِ عموی خود
حالا رسیده بود دعایش به ما حَصَل

سینه شکسته کرد صدا: ای عمو ببین
قالو بلا به خون من امضا شد از ازل

بنگر که جان به دوست کریمانه داده ام
ابن الکریم همچو کریم است فِی المَثَل

سینه به سینه می بری ام ای عمو! ببر
حالا کنار اکبر خود کن مرا بغل

محزون ترین حماسه ی تصویر کربلا
خورشید در میان دو مَه پاره در غزل

ای قاسمم! خدا بکشد قاتل تو را
یا رب بیا و مَگذر از این قوم بَد عَمل

زانو زده حسین میان دو نهرِ خون
پیش فرشتگان مقرب در این عمل

اهل حرم به گِرد امامَند نوحه خوان
این هیئت است در همه ی دهر بی بدل

محمود ژولیده


1391/8/30
صفحه قبل صفحه بعد