Back Home

اشعار محمل

اشعار قاسم بن الحسن


آمدم جان عمو اشک فشان در بر تو
تا کنم رفع عطش از دم جان پرور تو

مادرم کرده کفن پوش مرا جان عمو
خرمن زلف مرا شانه زده خواهر تو

پدرم نامه نوشته است که در کرببلا
جای او شهد شهادت خورم از ساغر تو

اذن جنگم بده ای یوسف زهرا که سرم
به سر نیزه شودچون سر سوداگر تو

اکبرت رفت از او فاطمه خواهد پرسید
که چه شد پور حسن همدم و همسنگر تو

شرح آن کوچه شنیدم که به زهرا چه گذشت
ای فدای رخ نیلی شده مادر تو

پدرم چشم براه است که بیند تن من
پاره پاره چو تن و فرق علی اکبر تو


1389/9/11

صفحه قبل صفحه بعد