چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن
چه خوش است نازجانان، همه را بجان خریدن
چه خوش است جان سپاری، به قدوم چون تو یاری
بمنای کربلای، تو شها بخون تپیدن
چه غمی ز بی پناهی؟ به حضور چون تو شاهی
که خوش آیدم براه، تو شها بلا کشیدن
چه شود اگر عموجان، بروم بسوی میدان؟
که خوش است از تو فرمان و ز من بسر دویدن
چو غزال مجتبی شد، ز میان خیمه بیرون
بشتاب از پی آمد شه دین برای دیدن
چه عمو! چه نوجوانی! چه گلی چه باغبانی!
بحسن صبا! خبر ده که چه جای آرمیدن؟
بشکافت کوفیان را صف و زد به قلب لشگر
چه خوش است از غزالی همه گرگها رمیدن
زند آتشم حسانا! غم شاهزاده قاسم
بنگر بدست گلچین، گل نوشکفته چیدن
1389/9/11
صفحه قبل
صفحه بعد