Back Home

اشعار محمل

اشعار امام هادی علیه السلام


کیستم من مظهر کل صفات کبریایم
هادی اهل زمینم رهبر خلق سمایم
آفتاب ملک جان در شهر سُرِ مَن رَآیم
جدّ مهدی، زاده ی پاک علیّ مرتضایم
هادی آل محمد شمع جمع اولیایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
من علی چارم از نسل امیرالمؤمنینم
هل اتایم، کوثرم، طاها و قدر و یاء و سینم
گرچه بی یار و معینم خلق را یار و معینم
آسمانی اختر برج ولایت در زمینم
شهریار ملک دینم انس و جان را مقتدایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
دومین ابن الرضا از آل پیغمبر منم من
شیعه ی اثنی عشر را هادی و رهبر منم من
نام نیکویم علی، بابِ حسن پرور منم من
منجی خلق جهان و شافع محشر منم من
ذات ربّ العالمین را رحمت بی انتهایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
کیستم من گوهر ده بحرم و بحر دو گوهر
رهبر دین حجت حق هادی آل پیمبر
مصلح کل، مهدی موعود را جدّ مطهر
از نهم مولا نهم ریحانه ی زهرای اطهر
باب حاجت قبله ی اهل ولا روح دعایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
میوه ی قلب رسول ا... شمع جمع آلم
کبریا وجه و محمد طینت و احمد خصالم
شوکت عباسیان گردید پامال جلالم
هر کلام جامعه دُرّی است از بحر کمالم
یادگار مجتبی و نجل شاه کربلایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
نام من در عین غربت شمع محفلهاست آری
کار من از اهل عالم حلّ مشکل هاست آری
مِهر من در سینه ها چون مه به منزلهاست آری
قبر ویران گشته ی من کعبه ی دلهاست آری
یک جهان دل بوده هر شب زائر صحن و سرایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
آسمانی ها زمینی ها همه محو مقامم
با وحوش و با طیور دشت و صحرا هم کلامم
بر بنی آدم نه تنها بر همه عالم امامم
نی عجب گر شیر وحشی در قفس گردید رامم
یا ببوسد یا گذارد صورت خود را به پایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
گاه آمد از بنی العبّاس در زندان عذابم
گاه بردند از ره بیداد در بزم شرابم
یاد می افتاد از بزم می و شام خرابم
من که در سنّ جوانی ظلم ها شد بی حسابم
اولیاء ا... سیراب اند از جام ولایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
آن ستمگر سال ها لرزاند جان و پیکرم را
از شقاوت کرد ویران قبر جدّ اطهرم را
بی حیایی بین جسارت کرد زهرا مادرم را
با جسارت هاش آتش زد دل غم پرورم را
دوست دارم دوستانم اشک ریزند از برایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
محنت و اندوه من بسیار بود و عمر من کم
چشم بستم دست شستم از جهان با یک جهان غم
گرچه هر دم ظلم و طغیان دیدم و بستم فرو، دم
سرکشد سوز دلم از شعله های نخل «میثم»
خوش بود با نظم او جاری شود اشک عزایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم

1389/5/26

صفحه قبل صفحه بعد