Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام



ای کرم، خاک قدم های گدای در تو
ای فدای نظر حسن خدامنظر تو

چشم ارباب کرم مانده به دست کرمت
آبرو یافته خورشید ز گرد حرمت

عرش، خشتی ست ز ایوان رفیع تو حسن!
وسعت ملک الهی ست بقیع تو حسن!

مهر تو شیره ی جان، میوه ی باغ دل ماست
قبر بی شمع و چراغ تو چراغ دل ماست

پسر اول زهرا و امام دوم
چارمین فرد ز پنجی و فروغ سوم

بوسه های نبوی بر دهنت گل کرده
آیت وحی خدا از سخنت گل کرده

بوسه برداشته پیوسته دعا از لب تو
شانه ی عرش، نشانِ نبوی مرکب تو

حسنی؛ حسن خدای احد ذوالمننی
در کمال و ادب و حسن و ملاحت حسنی

تو کریمی تو زعیمی تو امامی تو ولی
کرده ده سال امامت به حسین بن علی

سینه و شانه و آغوش محمّد جایت
گل لبخند خدا ریخته بر سیمایت

وسعت ملک خدا سفره ی مهمانی توست
خوش ترین ذکر خداوند، ثناخوانی توست

تو ز طفلی غم ایام، مکرر دیدی
سوختی، آب شدی، داغ پیمبر دیدی

شاهد غربت و تنهایی حیدر بودی
تا اُحد گریه کنان همره مادر بودی

تو درِ خانه ی آتش زده را می دیدی
مادرت نقش زمین می شد و می لرزیدی


قاتلت اوست که در پیش دو چشمان ترت
تازیانه زده بر مادر نیکوسیرت

قاتلت اوست که با خشم، لگد بر در زد
مادرت ناله کشید از جگر و پرپر زد

دوست هم طعنه زد و قلب تو آزرد به قهر
آخرین قاتل تو زخم زبان بود نه زهر

زندگانیت همه خون جگر خوردن بود
کوه اندوه، سرشانه خود بردن بود

خورد شمشیر ستم تا که به فرق پدرت
زخم آن تیغ شد و رفت فرو در جگرت

گشت هر روز جسارت به تو از اعدایت
بلکه سجاده کشیدند ز زیر پایت

نه فقط در غم تو حیدر و زهرا گرید
بهر تو مرغ هوا، ماهی دریا گرید

گرچه در زندگی ات ظلم فراوان کردند
در عوض موقع تشییع تو جبران کردند!


عوض گل که گذارند به آیات تنت
لاله ها تیر شد و رفت فرو در بدنت

چه جگرها که چو آتش همه افروخته شد
چه بگویم؟ تن و تابوت به هم دوخته شد

تیرهایی که بر آن نخل گل یاس زدند
همه را بر جگر حضرت عباس زدند

داغ ها بر جگر آل علی بنهادند
خوب بر ختم رسل اجر رسالت دادند!

زخم ها گشت نمایان ز حجاب کفنت
تا حسین بن علی تیر کشید از بدنت

سوزها را به درون جگر خود پوشید
تا که تیر از گلوی کودک شش ماهه کشید

تیر خصم از تن و تابوت گذشت و ناگاه
رفت در دیده ی عباس و دل ثارالله


شد یکی از شرر زهر و ز تیر دشمن
تن صدچاک حسین و جگر پاک حسن

دل هر سوخته دل گشت دیار غم شان
اشک «میثم» همه جا باد نثار غم شان


غلام رضا سازگار


1394/8/29
صفحه قبل صفحه بعد