پی رو راهم امام کربلا ست
از قعود من قیام کربلا ست
آتش دل از رخم پیدا نبود
غصه های من یکی دوتا نبود
آن یکی می گفت با من این چنین
السلام یا مضل المسلمین
قامت صبر از صبوریم خمید
پای منبر جان به لبهایم رسید
قِصه ام سوزان تر از این حرف هاست
غصه ی اصلی ز بعد مصطفی است
خانه ما خالی از جانانه بود
در عزای مصطفی غم خانه بود
دیده گریان بود چشم زینبین
قرق خون چشم منو چشم حسین
مادر و بابم به لب خنده رضا
پاک میکردند اشک چشم ما
ناگهان دلشوره برجانم فتاد
گوییا عالم ز حرکت ایستاد
ناگهان باب عداوت باز شد
کینه توزی با علی آغاز شد
وه چه این بی حرمتی ها زود بود
مادرم در هاله ای از دود بود
درب از جا کنده شد با یک لگت
مادرم در پشت در فریاد زد
1387/8/12
صفحه قبل
صفحه بعد