اگر چه در سفر شام، رنج و صدمه کشیدم
هزار شکر شها! ماندم و مزار تو دیدم
چگونه شرح دهم؟ نازنین برادر زینب
تو خود گواه منی کاندرین سفر چه کشیدم
به زیر نیزه و شمشیر و سنگ و خنجر و پیکان
چو یافتم بدنت، مرگ خویشتن طلبیدم
زدند دختر نازت سکینه را سپه دون
به جرم اینکه بگفتا : از این زمین مبریدم
به جبر و قهر کشیدندش از کنار تن تو
بگفت : من که پدر کشته ام، دگر مزنیدم
شب و خرابه و آه یتیم و غربت و ظلمت
چنان نمود که دل از حیات خویش بوریدم
میان مجلس شرب و قمار، راس تو در طشت
چو راه چاره به من بسته گشت، جامه دریدم
شب و خرابه و آه یتیم و غربت و ظلمت
چنان نمود که دل از حیات خویش بریدم
از آن زمان که تو گفتی ز تشنگی جگرم سوخت
من آب سرد و گوارا، بدون غم نچشیدم
گمان مدار که دیگر زیاد زنده بمانم
گواه، قامت خم گشته است و موی سپیدم
سید جواد مظلوم پور
89/10/30
صفحه قبل
صفحه بعد