Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


می روم امّا بدان جانم کنارت مانده است
تا قیامت یا اخا، دل بیقرارت مانده است

گر چه این گلبرگ ها را می برند از گلشنت
غم مخور یک باغ پرپر در کنارت مانده است

می روم با ساربان همراه خسته کاروان
دست یاران بسته امّا اقتدارت مانده است

بر گلویت جای بوسه، کار خود را کرده است
لااقل بر حنجرت جای زیارت مانده است

جسم خورشیدیت ای سالار زینب شد کبود
بسکه این عریان بدن زیر حرارت مانده است

کوفه در راه است و ما آماده ی آوارگی
روز روشن رفته امّا شام تارت مانده است

هر یکی از دختران با دیگری نجوا کند:
روی گوشت جای زخم گوشوارت مانده است

وقت توزیع غنائم هستی ام تقسیم شد
در حرم امّا صدای شیرخوارت مانده است

بردن نام شریفت جرم زینب شد ولی
با دعای خواهر شب زنده دارت مانده است

نعش های پاره و عریان و بی سر جای خود
بر غم ما خنده های نیزه دارت مانده است

خطبه هایت گر چه این جا سنگباران شد ولی
ترجمان خطبه های آشکارت مانده است

ای تنت با خاک یکسان از هجوم اسب ها
هر طرف عضوی ز نعش خاکسارت مانده است

ای تمام آرزوی انبیا و اولیاء
رفتی و عالم هماره داغدارت مانده است

مانده بر لب نغمه ی یا لیتنا کنّا معک
عقده بر دل ها از این ترک مزارت مانده است

محمود ژولیده


1392/8/27
صفحه قبل صفحه بعد