Back Home

اشعار محمل

اشعار دروازه کوفه


آفتاب است و زمین آتش سوزنده شده
کوفه مرده است ولی فتنه در آن زنده شده

دیگر از حد گذراندند ستم کاری را
رذلی و پستی و نامردی و بی عاری را

بانوان حرم وحی اسیرند اسیر
کفر کیشانِ ستم پیشه امیرند امیر

کوفیان اشک فشانند ولی ننگ زده
دست بر دامن نامردی و نیرنگ زده

پیشباز آمده، پاداش به حیدر دادند
نان و خرما به عزیزان پیمبر دادند

آل خورشید اسیر سپه شب بودند
شهدا منتظر خطبه ی زینب بودند

کوفه با وسعت خود صحنه ی محشر شده بود
محمل دخت علی منبر حیدر شده بود

شهر، با اُسکتوی زینب، خاموش شده
سر شاه شهدا بر سر نی گوش شده

اشک شوق است که جاری شده از چشم حسین
پای تا سر شده زینب شرر خشم حسین

قلب بیدادگران یکسره در تیررسش
خون جوشان خدا موج زند در نفسش


غلامرضا سازگار


1393/8/15
صفحه قبل صفحه بعد