Back Home

اشعار محمل

اشعار دروازه کوفه


ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها
از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه ها

خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت
تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه ها

آمدی با سر به دیدارم که بر گردد، حسین
دیده ی مردم ز محمل ها به سوی نیزه ها

من فدای حنجر خشکت که نوشیدست آب
گه زجام دشنه ها، گاه از سبوی نیزه ها

از فراق اکبرت، قلب رقیه آب شد
کاش این دختر نگردد رو بروی نیزه ها

ای موید! تا بیابم آن سر ببریده را
می روم با پای دل در جستجوی نیزه ها


سید رضا مؤید


89/9/27
صفحه قبل صفحه بعد