Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام

  • امام حسین مدح

  • چشم ملائک روشن از نور حسین است
    سینای دل یک شعله از طور حسین است

    خورشید ثارالهیان امشب در خشید
    چشم همه آزادگان را نور بخشید

    امشب عجب شوری دل دیوانه دارد
    امشب یم رحمت به کف دردانه دارد

    امشب محمّد در بغل ریحانه دارد
    امشب علی قرآن بروی شانه دارد

    امشب به هم واشد گل لبخند زهرا
    آمد بدنیا نازنین فرزند زهرا

    این مشرق الانوار رب المشرقین است
    این جان عالم این امام العالمین است

    این عین حق یعنی علی را نور عین است
    این شمع جمع آل پیغمبر حسین است

    دیدار روی خالق سرمد مبارک
    قرآن بروی سینه احمد مبارک

    این است مصباح الهدی فلک نجات است
    شوینده لوح تمام سیّأ ت است

    این کام خشکش خضر را آب حیات است
    این هستی ما در حیات ودر ممات است

    دار وندار انبیا هست خداوند
    چشم خدا روی خدا دست خدا وند

    چشم نبی محو تماشای حسین است
    کوثر گریبان چاک لبهای حسین است

    خورشید محشر روی زیبای حسین است
    کلّ قیامت قدّ وبالای حسین است

    عشّاق او در حشر روی باز دارند
    با دیدن رویش به جنّت ناز دارند

    خورشید حسن ابتدا بادا مبارک
    آزادگان را مقتدا بادا مبارک

    بر جسم دین خون خدا بادامبارک
    میلاد مصباح الهدی بالدا مبارک

    بیت الحرام دل رواق منظر او
    روح تمام انبیا در پیکر او

    ایمان بدون مهر او کفر تمام است
    جنّت به غیر دوستان او حرام است

    دوزخ بیاد روی او بر دا سلام است
    قرآن سوای مکتب او نا تمام است

    رخسار او قرآن منشور است مارا
    هر زخم او یک آیه نور است مارا

    نام حسین اول به قلب ما نوشتند
    آنگه گل مارا به مهر او سرشتند

    آنانکه بذر حبّ او در سینه کشتند
    نه عاشق حور ونه دنبال بهشتند

    فردای محشر چشمشان سوی حسین است
    حور وقصور وخلدشان روی حسین است

    ای روح پاک انبیا ء پروانه تو
    قلب همه خوبان عالم خانه تو

    کوه غم خلق جهان بر شانه تو
    عقل وخرد دیوانه دیوانه تو

    بگذار تا آشفته موی تو باشم
    دیوانه زنجیری کوی تو باشم

    از کودکی گویا در آغوش تو بودم
    با هر هلال غم سیه پوش تو بودم

    در زمره عشّاق خود جوش تو بودم
    در هر نفس گویا وخاموش تو بودم

    در خانه از تو بوده یک عکس خیالی
    با یک نگه کردی مرا حالی به حالی

    از پاره های دل به خاکت گل نشاندم
    سرمایه ام اشکی که بر پایت فشاندم

    خود را زهر سو بر سر کویت کشاندم
    بالله قسم بی مهر تو قرآن نخواندم

    صوم وصلوة وعشق وایمانم توئی تو
    گلواژه های صوت قرآنم توئی تو

    هر چند قابل نیستم تا با تو باشم
    بگذار در دنیا وعقبی با تو باشم

    در مرگ وقبر وحشر تنها با تو باشم
    در خلوت ودر انجمنها با تو با شم

    عشقم کتابم دین وایمانم توئی تو
    هم کعبه ام هم قبله جانم توئی تو

    این جرم های بیشمارم یابن زهرا
    این چشمهای اشکبارم یابن زهرا

    بر درگهت امیید وارم یابن زهرا
    تنها توئی دار وندارم یابن زهرا

    من هرچه هستم میثم کوی شمایم
    آلوده ام امّا ثنا گوی شمایم
    90/4/13
    صفحه قبل صفحه بعد