Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


روزی که رفتم از مدینه محترم بودم
عباس و اکبر داشتم، بی درد و غم بودم

دور از نگاه این و آن، پرده‌نشین بودم
من کعبه‌ی آل علی روی زمین بودم

دور و برم بودند بانوها و دخترها
بار شتر بودند چادرها و معجرها

قد فلک کوتاه بود از دوش من آری...
جای رقیه بود در آغوش من آری...

روزی که رفتم روزگارم حال بهتر داشت
زینب میان این مدینه شش برادر داشت

امروز برگشتم شکسته، پیر، آشفته
برگشته‌ام با روضه‌های داغ و ناگفته

من در میان هلهله گودال را دیدم
جنجال را دیدم، تنی پامال را دیدم

هر ناله‌ای که می‌زدم بی سود و حاصل بود
موی حسینم در میان مُشت قاتل بود

این زینبی که آمده، آزارها دیده
سخت است اما کوچه و بازارها دیده

این زینبی که آمده، قامت کمان بوده
بعد از حسین هم‌صحبتِ شمر و سنان بوده

زخم دل بی تاب من خیلی نمک خورده
آه ای مدینه! زینبت خیلی کتک خورده

بی احترامی‌ها به من در هر مسیری بود
بر قامت دخت علی رَخت اسیری بود

بین نگاه صد حرامی رفته‌ام، ای وای!
بزم میِ اوباش شامی رفته‌ام، ای وای!

سید پوریا هاشمی



1402/6/21
صفحه قبل صفحه بعد