از خون زمین دریا شود امشب اگر فردا شود
محشر همی برپا شود امشب اگر فردا شود
زانجم فلک لشکر کشد وز ماه نو خنجر کشد
دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود
خون از دم خنجر رود از تن به نیزه سر رود
دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود
دامن فلک پرخون کند خون عرصه را گلگون کند
دل دیده را جیحون کند امشب اگر فردا شود
از پشت زین، سلطان دین غلتد چو ماهی بر زمین
بُرَّد سرش شمر لعین امشب اگر فردا شود
از جور چرخ واژگون از ذوالجناح غرقه خون
زین میشود در برنگون امشب اگر فردا شود
تن جمله بیسر میشود سر بر سنان بر میشود
آشوب محشر میشود امشب اگر فردا شود
عباس از توسن فتد دستش جدا از تن فتد
چون گل در این گلشن فتد امشب اگر فردا شود
از ضرب تیر و تیغ کین اکبر فتد از پشت زین
صد پاره چون گل بر زمین امشب اگر فردا شود
آتش زند بر خیمه ها شمر لعین بیحیا
سیلی زند بر طفلها امشب اگر فردا شود
دیوان فدایی ص ۳۴
89/9/24
صفحه قبل
صفحه بعد