حسین امشب شکوه لافتی را
به سیمای علی اکبر بیند
به وقت راه رفتن در قفایش
خرامان رفتن مادر ببیند
ولی افسوس فردا تشنه باید
که داغ شبه پیغمبر ببیند
چه حالی می شود در خون دوباره
اگر پیشانی حیدر ببیند
میان خیمه ای زینب به حسرت
حسینش را ز پا تا سر ببیند
به سیمای پر از نور برادر
جمال حضرت داور ببیند
قد و بالای او را در تهجد
برای دفعه آخر ببیند
که فردا هست و بود خویش یکسر
به زیر نیزه و خنجر ببیند
خدایا از برادر با چه حالی
به خاک وخون تن بی سر ببیند
رباب امشب خدایا با چه حالی
به سینه طفل مه منظر ببیند
که فردا پشت خیمه وای بر دل
گلوی پاره ی اصغر ببیند
نشسته نجمه در تنهایی خویش
گل خود را به چشم تر ببیند
که فردا ظهر زیر سم مرکب
گل لب تشنه اش پرپر ببیند
سکینه منتظر تا پاسبان
حریم آل پیغمبر ببیند
برون آورده سر از خیمه گاهی
عموی خویش را بهتر ببیند
گرفته رو، لب خشکیده اش را
مبادا ساقی لشکر ببیند
ولی من ترس آن دارم که فردا
بریده دست آب آور ببیند
حسین امشب ز رخسار رقیه
تمام رأفت مادر ببیند
روی زانو برای آخرین بار
نوازش کردن دختر ببیند
حسین امشب خدایا بادل سیر
عزیز خویش در معجر ببیند
خدایا کی تواند؟ باغبانی
که باغ خویش در آذر ببیند
چگونه می تواند یاس خود را
ز سیلی رنگ نیلوفر ببیند
پدر کی می تواند از سر نی
زمین افتادن دختر ببیند
1390/9/14
صفحه قبل
صفحه بعد