کار عطش در خیمه ها بالا گرفته
هر تشنه ای در گوشه ای احیا گرفته
امشب تمام قلبها را غم گرفته
چون دختر شیر خدا ماتم گرفته
امشب سزد گر جان عالم بر لب آید
چون یک جهان ماتم سراغ زینب آید
یکسو دو چشم خواهری بر شش برادر
یکسو دو چشم شش برادر محو خواهر
یک شمع و شش پروانه دیدن دارد امشب
هر جمله ای آنجا شنیدن دارد امشب
حرف از سنان و از خدنگ و تیر آنجاست
حرف از گلوی پاره و شمشیر آنجاست
حرف از تن بی دست و چشم تیر خورده
حرف از تن صد پاره ی شمشیر خورده
حرف از گلوی تشنه و صد پاره آنجاست
حرف از به غارت بردن گهواره آنجاست
حرف از سر ببریده و روی سنان است
حرف از غل و زنجیر و پای کودکان است
1390/9/14
صفحه قبل
صفحه بعد