Back Home

اشعار محمل

اشعار شب عاشورا



اینک حسین است و شب راز و نیازش
روح تمام انبیاء محو نمازش

آوای قرآنش ز قرآن می بَرد دل
بگذشته از جان و زجانان می برد دل

بی واسطه جایش در آغوش خدا بود
تنها نه از خلقت که از خود هم جدا بود

می گفت:یارب! این من و این بود و هستم
بود و نبودم را گرفتم روی دستم

در عالم زر با تو بوده این قرارم
اینک تو هر چه دوست داری،دوست دارم

ز آن سرفرازم که سرم را دوست داری
گل زخم های پیکرم را دوست داری

صد لاله ی پرپر نثارت کردم ای دوست
خون علی اصغر نثارت کردم ای دوست

ایثار جان و سر مبارک باد بر من
داغ علی اکبر مبارک باد بر من

فریاد یارانم به از آوای بلبل
سم ستوران خوب تر از شاخه ی گل

سوز عطش از سردی دریاست بهتر
سنگ جبین از لاله ی حمراست بهتر

بوسم به زخم سینه نوک تیرها را
شویم به خوناب جگر، شمشیرها را

زخم زبان ها مرهم زخمند بر من
این زخم تیغ دوست، این دشنام دشمن

گودال خون بر من گلستان بهشت است
نام بهشت اینجا که جای توست،زشت است

بگذار خون جوشد ز رگ های گلویم
بگذار زیر تیغ هم ذکر تو گویم

بگذار طفلم دامنش آتش بگیرد
از ترس دشمن در دل صحرا بمیرد

بگذار تا مهمان شود سر در تنورم
بگذار از مطبخ رود تا عرش، نورم

چوب جفا و لب چه شیرین است با تو
زخم سر زینب چه شیرین است با تو

روز ازل گفتم بلا را دوست دارم
تا صبح محشر کربلا را دوست دارم

غلامرضا سازگار


1392/8/22
صفحه قبل صفحه بعد