Back Home

اشعار محمل

اشعار شب عاشورا



بیا که گریه کنم لحظه های آخر را
بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را

دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح
بنالم از سر شب روضه های مادر را

پرید خواب رباب از خیال حرمله باز
گرفته است به چادر گلوی اصغر را

خدا کند که بمیرم در این شب و فردا
که روی نیزه نبینم سر برادر را

خدا کند که نبیند دو چشم مبهوتم
به زیر بوسه ی نیزه تن مطهر را

خدا کند که نبینم به روی طشت طلا
جسارت نوک چوب و لبان پرپر را

خدا کند که نبینم به زیر آتش و دود
به دست قاتل تو پاره های معجر را

حسن لطفی


1392/8/22
صفحه قبل صفحه بعد