Back Home

اشعار محمل

اشعار شب عاشورا



شب است و خیمه ها از تاب رفته
به پشت ابرها مهتاب رفته

صدای پای عباس است این جا
که چشم کودکان در خواب رفته
--
در این سو آسمان مهتاب بار است
در آن سو آسمانی تار تار است

در این سو مادری بی تاب فرزند
در آن سو حرمله فکر شکار است
--
رباب است و دلی در خون تپیده
پر از دلشوره، از هستی بریده

چرا می بوسد امشب حلق اصغر
بمیرم باز هم کابوس دیده
--
خدا در دست سقا نهر داده
به چشمش جمع ناز و قهر داده

بیاد چشم هایش حرمله باز
تمام تیرها را زهر داده
--
شب است و گفت کم کم خواهرش را
وصّیت های زهرا مادرش را

ز طرز خنده های شمر، پیداست
که امشب تیز کرده خنجرش را
--
من و راهی که پر سوز و گدازه
تو و غم های تشییع جنازه

خدایا می زنند انگار آن سو
همه بر پای مرکب نعل تازه
--
ببین آتش زدی خاکسترت را
تماشا کن نگاه آخرت را

مرا کشتی بیا امشب برون آر
تو از انگشت خود انگشترت را


علی کبیری


1392/8/22
صفحه قبل صفحه بعد