Back Home

اشعار محمل

ورود کاروان امام حسین علیه السلام به شام


من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

بر مشام جان زدم، یک قطره از عطر حسینی
سبقت از مُشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم

عالم ذر، ذره ای از خاک پای حضرتش را
از برای افتخار از حضرت داور گرفتم

بر در دروازه ی ساعات، یک ساعت نشستم
تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم

زینبی دیدم، چه زینب؟ کاش مداحش بمیرد!
من ز آه آتشینش، پای تا سر در گرفتم

سر شکسته، دل پر از خون، دیده خون آلود اما
حالتی دیدم که بر خود، حالتی دیگر گرفتم

ام لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده
گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم

نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان
سر به راه دوست دادم، زندگی از سر گرفتم

اکبرم کشتند و عون و جعفر و عباس و قاسم
تا خودم از تشنگی، آب از دم خنجر گرفتم

گفت ساعی زین مصیبت از در دربار جانان
حظّ ازادی برای اکبر و اصغر گرفتم


ساعی، مرشد چلویی
89/10/14
صفحه قبل صفحه بعد