ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند
سوختگان غمت با غم دل خرمند
هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت
با خبران غمت، بی خبر از عالمند
در شکن طُره ات، بسته دل عالمیست
وآن همه دلبستگان، عقده گشای همند
یوسف مصر بقا در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن، آمده با درهم اند
تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست
کاین شهدا تا ابد، فخر بنی آدمند
در طلبت اشک ماست، رونق مرآت دل
کاین دُرَر با فروغ، پرتو جام جمند
چون به جهان خرمی، جز غم روی تو نیست
باده کشان غمت، مست شراب غمند
عِقد عزای تو هست، سنت اسلام و بس
سلسله ی کائنات، حلقه ی این ماتمند
گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند
خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خمند
خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را
زآنکه شهیدان تو، جمله مسیحا دمند
هر دم از این کشتگان گر طلبی بذل جان
در قدمت جانفشان، با قدمی محکمند
شاعر: فؤاد کرمانی
1387/12/10
صفحه قبل
صفحه بعد