Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


کاش جانم بود قابل تا فدایت می شدم
کاش دستم می گرفتی خاک پایت می شدم

کاش بودم گرد ره تا می نشستم در برت
کاش بودم خاک، تا خاک سرایت می شدم

کاش ملک عالم از من بود و می کردم رها
ناز می کردم به شاهان و گدایت می شدم

کاش جسمم دفن می شد در زمین کربلا
خاک زوآر حریم با صفایت می شدم

کاش خاکم را قضا می ریخت گرد قتلگاه
تا به وقت سجده مُهر کربلایت می شدم

کاش می شد رشته رشته عضو عضوِ پیکرم
روز عاشورا طناب خیمه هایت می شدم

کاش می شدم چوب محمل استخوان های تنم
تا که همره با سر از تن جدایت می شدم

کاش چون نی سبز می گشتم به دشت نینوا
تا در آن صحرای سوزان همنوایت می شدم

کاش بودم شیر وحشی تا میان آفتاب
سایبان بر قامت و قّد رسایت می شدم

کاش زنگی بودم از آغاز، ای سلطان حُسن
تا که همرنگ غلام با وفایت می شدم

کاش دست دیر راهب بودم ای وجه خدا
تا گلاب افشان به حسن دلربایت می شدم

کاش بودم بوته‌ی خاری به دشت کربلا
کاشنا با کودک بی آشنایت می شدم

کاش بودم در گلوی شیرخوارت عقده ای
تا جواب ناله‌ی واغربتایت می شدم

کاش راه کربلایت باز میشد یا حسین
تا سگ زواّر دشت نینوایت می شدم

غلام رضا سازگار


1388/1/12
صفحه قبل صفحه بعد