شعر
بند دوم
از فراق کربلا پيوسته دارم زمزمه
ترسم اين هجران دهد آخر به عمرم خاتمه
دوست دارم تا بگريم در کنار قتلگاه
بشنوم در گوشه ي مقتل صداي فاطمه
دوست دارم تا شود از گريه چشمم جام اشک
با سرشک ديده سقايي کنم در علقمه
دوست دارم مرقد شش گوشه گيرم در بغل
اشک ريزم بر رخ و باشم دعاي گوي همه
دين من دنياي من عقباي من با شد حسين
نه به خُلدم حاجت است و نه زنارم واهمه
ديده بستم از همه عالم، دلم در کربلاست
بر لبم دائم بود اين بيت زيبا زمزمه
«بر مشامم مي رسد هر لحظه بوي کربلا»
«در دلم ترسم بماند آرزوي کربلا»
غلام رضا سازگار
نخل 4، ص 256
1390/9/22
صفحه قبل
صفحه بعد