Back Home

اشعار محمل

شعر امام حسین علیه السلام


قامتت را چو قضات بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که قیام برخاست

راستی شور قیامت ز قیامت خبریست
بنگرد زاهد کج بین اگر از دیده ی راست

خلق در ظل خودی محو و تو در نور خدا
ماسوا در چه مقیمند و مقام تو کجاست؟

هر طرف می نگرم روی دلم جانب توست
عارفم خانه ی حق را که دلم قبله نماست


زنده در قبر دل ما بدن کشته ی توست
جان مائی و تو را قبر حقیقت دل ماست

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست


بیدق سلطنت افتاد کیان را ز کیان
سلطنت، سلطنت توست که پاینده لواست

نه بقا کرد ستمگر نه به جا مانده ستم
ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست

زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست
بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست

دولت آن یافت که در پای تو سر داد ولی
پادشاه است فقیری که در این کوچه گداست


تو در اول سر و جان باختی اندر ره عشق
تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست

تا ندا کرد ولای تو در اقلیم الست
بهر لبیک ندایت دو جهان پر ز نداست

کشته شد عالم دهری چو تو در عالم دهر
دهر تا روز قیامت شب اندوه عزاست

در غمت اعین و اشیاء همه از منطق کون
هر یکی مویه کنان بر دگری نوحه سراست

رفت بر عرشه نی تا سرت ای عرش خدا
کرسی و لوح و قلم بهر عزای تو بپاست

منکسف گشت چو خورشید حقیقت به جمال
گر بگریند ز غم دیده و مرآت رواست

پایمالی ز عبودیت و من در عجبم
که بدین حال هنوزت سر تسلیم و رضاست

گریه بر زخم تنت چون نکند چشم «فؤاد»
ای شه کشته که بر زخم تنت گریه رواست

دیوان فؤاد ص 178.


1393/9/16
صفحه قبل صفحه بعد