تو ای یوسف زهرا، مَرو جانب صحرا
که صحرا همه گرگ است، تویی یکِّه و تنها
بگو که باغ خود را، به دست که سِپاری
واویلا واویلا، واویلا واویلا «تکرار»
***
اگر نیست مُیسَّر، به گُل آب رسانی
چرا غنچه ی خود را، به دامن ننشانی
بگو که باغ خود را، به دست که سِپاری
واویلا واویلا، واویلا واویلا «تکرار»
***
نشسته اشک سُرخم، به رخساره ی زردم
به جای همه خواهم، به دور تو بگردم
بگو که باغ خود، را به دست که سپاری
واویلا واویلا، واویلا واویلا «تکرار»
***
اگر یکّه و تنها، شدی در دل صحرا
روی ساعت دیگر، به مهمانی زهرا
بگو که باغ خود، را به دست که سپاری
واویلا واویلا، واویلا واویلا «تکرار»
***
در پاسخ به دختر
برو به سوی خیمه، مشو تو سدّ راهم
برای دیدن من، بیا به قتلگاهم
برو کنار عمه، مکن تو آه و زاری
واویلا واویلا، واویلا واویلا «تکرار»
***
ز بعد من برایم، نگیری تو بهانه
که پاسخ تو دشمن، دهد به تازیانه
برو کنار عمه، مکن تو آه و زاری
واویلا واویلا، واویلا واویلا «تکرار»
1389/6/18
صفحه قبل
صفحه بعد