آهسته ران این مرکب نکویت
تا من ببوسم ای اخا گلویت
جانم حسین، جانم حسین،حسین جان
***
برگرد و یکبار دگر برادر
کرده وصیت مادرم در آخر
تا من ببوسم آن گلوی اطهر
کام دلی گیرم ز آرزویت
***
خوش میروی جانِِ اخا به میدان
در این سفر کردی مرا پریشان
گویا رسد دیدارِ ما به پایان
زینب نشیند در فراق رویت
***
داری خبر از حال ما یتیمان
بعد از تو با ما کس ندارد احسان
بیتو چه سازم اندر این بیابان
زینب ز که گیرد سراغ رویت
***
طفلان تو بییار و بیمُعیناند
بعد از تو با افغان و شور و شِیْناند
با ناله های «یاحسین، حسین»اند
در کوه و در صحرا به جستجویت
1389/6/1
صفحه قبل
صفحه بعد