Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!
کافتاده ای به روی زمین، در برابرم

آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود
بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم

بر خاک می‌نشینی و ننْشینی‌ام به چشم
آتش به دل مزن، مگر از خاک کم‌ترم؟

صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی
هرگز نمی‌رود دو مصیبت ز خاطرم

این داغ سوزدم که میان دو نهر آب
لب‌تشنه، جان سپرده ای اندر برابرم

این درد کاهدم که یکی کهنه پیرهن
گفتی بده که تا نبَرد کس ز پیکرم

آن پیرهن به جسم شریفت نمانْد و مانْد
عریان در آفتاب، تن پاک دلبرم

برخیز کز وداع تو بر جان زنم شرار
کاینک ز خدمتت، به تحسّر مسافرم


میرزا یحیی مدرّس اصفهانی
1390/9/21
صفحه قبل صفحه بعد