Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


دردا که گشت با من، بیگانه یار جانی
با دست خود مرا کُشت، لب تشنه در جوانی

من از نفس فتادم، بر خاک رخ نهادم
او می زند به مرگم، لبخند شادمانی

ای بلبلان بنالید، ای لاله ها بریزید
شد باغبان دل را گلزار جان خزانی

غم ها به دل نهفتم، دردم به کس نگفتم
بردم به گور با خود، صد غصه نهانی

لب تشنه ام ثوابی، ای امّ فضل آبی
بالله این نباشد، پاداش مهربانی

بر دیده ام ستاره، در سینه ام شراره
با قلب پاره پاره، رفتم ز دار فانی

عمرم چو عمر یک آه، کوتاه بود، کوتاه
شد اول حیاتم پایان زندگانی

دردا که رفتم از حال از بس زدم پر و بال
در لانه اوفتادم از فرط ناتوانی

گویید تشنه جان داد، خاموش شد ز فریاد
از این غریب تنها، پرسند اگر نشانی

جانم به لب رسیده "میثم" بگو که دیده؟
مرغی به لانه این سان، افتد ز نغمه خوانی.


1387/9/7

صفحه قبل صفحه بعد