زسوز غم پر پروانه می سوخت
ز داغ لاله ای گلخانه می سوخت
وجودش را شرر زد آشنائی
که از جورش دل بیگانه می سوخت
بنوشید آب از پیمانه زهر
دل پاکش از این پیمانه می سوخت
ز آوای جواد آن جان زهرا
نهال گلشن جانانه می سوخت
میان حجره بود و ناله می کرد
به حال وی دلی آنجا نمی سوخت
1387/9/8
صفحه قبل
صفحه بعد