Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


بِین حجره دست و پا می زد کبوتر، وای من
سوخته از زهر کین بال و پرت آقای من

چشم من می سوزد از این آتش زهر جفا
ای پدر جانم بیا و کن تو گریه جای من

من تو را گفتم که من لب تشنه ام اما چه سود
چون نمی آید صدا از این لب و از نای من

زهر کین روی جگر کرده اثر بابا ببین
آه می سوزد همی از زهر کین اعضای من

صورتم رو به کبودی می زند چون مادرم
مادرم در بین کوچه گشته بد همتای من

مادرم بین و در و دیوار لاغر گشته بود
همچو مادر گشته لاغر این تن و پاهای من

این دم آخر تو یاد غربت جدم بکن
از غریب کربلا خوان روضه ای بابای من

هر که خواند هر نمازش را به وقت اولش
بی گمان آید درون نامه اش امضای من


جعفرابوالفتحی
1390/8/4
صفحه قبل صفحه بعد