Back Home

اشعار محمل

اشعار امام کاظم علیه السلام

سالها کنج قفس تنها و بی غمخوار بودم
لحظه ها را می شمردم در غم دیدار بودم

هر سحر با ضربه ی سیلی نمودم روزه آغاز
زیر آماج لگد در لحظه ی افطار بودم

گرچه زندانبان مرا میزد به نامردی ولیکن
من برای عفو او در ذکر یا غفار بودم

من زکیه سیرتم زهرا تبارم زینبی ام
گاه یاد شام وگه یاد در ودیوار بودم

چونکه می بردند نامردان به سوی چارمیخم
یاد بند گردن مولا وآن مسمار بودم

چونکه می افتاد دندانی ز من از دست سنگینی
یاد چوب خیزران و کوفه بدکار بودم

فاصله افتاده بین استخوانهای نحیفم
یاد غمهای سه ساله بسکه در آزار بودم

تا که می خندید دشمن بر شکسته حرمتم
یاد سر گردانی زینب سر ِ بازار بودم
سروده ی محمود ژولیده

1388/5/24


صفحه قبل صفحه بعد