Back Home

اشعار محمل

اشعار امام کاظم علیه السلام


من که بی تقصیر در زندان گرفتارم خدایا
از چه دشمن می دهد این قدر آزارم خدایا

من که از زندان زمین گیرم نباشد
حاجتی دیگر به زنجیر گرانبارم خدایا

آه از این زندان ظلمانی و زندانبان ظالم
وه کجا افتاده در غربت سرو کارم خدایا

جز فروغ گوهر اشکی که با یاد تو ریزم
کس نیفروزد چراغی در شب تارم خدایا

عاشقان را خواب در چشمان نمی اید از آنرو
روز و شب با ذکر تو مشغول و بیدارم خدایا

ای که می بخشی نجات از بین آب و گل شجر را
کن خلاص از محبس هارون تن زارم خدایا

جان زحسرت بر لب آمد وندیرین ساعات آخر
دیدن روی رضا را آرزو دارم خدایا

کو رضا آرام جانم کو رضا روح و روانم
تا از او روشن شود چشم گهر بارم خدایا

بر مؤید مرحمت فرما طواف مرقدم را
چونکه اشعراش بود مقبول دربارم خدایا


سیدرضا مؤید


1389/5/6
صفحه قبل صفحه بعد