Back Home

اشعار محمل

اشعار امام کاظم علیه السلام


دلم از دوری اهل وطنم می سوزد
نه فقط دل که سراپای تنم می سوزد

قوتی نیست که لب وا کنم و ناله کنم
روزه ام، خُشکی دور دهنم می سوزد

آنقدر زخمی ام از شوری یک قطره ی اشک
گاه گاهی همه جای بدنم می سوزد

چاله ای پر نم و جسمی که سراسر زخم است
جای برخورد تن و پیرو هنم می سوزد

زخم و زنجیر به هم لخته شده طوری که
تا تکانی بخورم مطعنم می سوزد

زخم شلاق و روی این بدن مجروهم
پوست انداخته، بسکه زدنم می سوزد

آنچنان سوخته قلبم که پس از مردن هم
در دل خاک تمام کفنم می سوزد
90/4/4
صفحه قبل صفحه بعد